ستاره غروب Evening star


مترجم : محسن شبانی
رشته تحصیلی: مهندسی نرم‌افزار کامپیوتر - اولین منجم آماتور نمونه کشور در سال 1385 - مسؤول پروژه بومی سازی و گسترش نرم‌افزارهای نجومی فارسی (افلاک نما و استلاریوم)

الگوی معکوس می تواند قیمت هفته بیت کوین را غروب کند

بیت کوین در حال حاضر حدود 11,000 دلار و 27٪ از اوج خود در سال 2021 بازیابی کرده است ، و گرچه ممکن است بالاترین نرخ فعلی بالای صفحه برای این اجرای گاو نر ، می تواند اقدامات قیمت را برای چند هفته قبل از از سرگیری روند صعودی به سمت پایین هدایت کند.

گاوها فقط چند روز فرصت دارند تا از ایجاد الگوی معکوس ستاره شب نزولی در بازه های زمانی هفتگی جلوگیری کنند ، که می تواند حرکت صعودی ارز رمزنگاری شده در سال جاری را حداقل برای چند هفته کاهش دهد.

الگوی معکوس Bearish می تواند چراغ های اخیر گاو نر را کم نور کند

امروز بیت کوین در یکی از بزرگترین شمع های قرمز روزانه در دارایی به زیر 31,000 دلار رسید. اکنون 11,000 دلار و هر لحظه کاهش ، منجر به تراشیدن 27٪ تخفیف قیمت هر BTC از بالاترین رقم تعیین شده در اوایل سال جاری شده است.

خواندن مرتبط | معامله گر شغلی به طور زیرکانه نکاتی در مورد تجزیه و تحلیل سهمی بیت کوین با نمودار فراکتال نشان می دهد

ارز رمزنگاری شده نزدیک به 1,000 دلار از پایین ترین سطح روز بازیابی کرده است ، اما اکنون این احتمال وجود دارد که خرس ها کنترل روند را در بازه های زمانی بالاتر به دست بگیرند.

ستاره عصر بیت کوین

اگر تا یکشنبه شب گاوها نتوانند قیمت بیت کوین را به بالای 35,000 دلار برسانند ، الگوی ستاره عصرانه در بازه های زمانی هفتگی شکل می گیرد. الگوهای ستاره شب یک شکل گیری معکوس کندل ژاپنی است که تمایل به تشکیل در اوج روند صعودی دارد.

الگوی مشابه در بازه های زمانی روزانه بالغ بر 42,000 دلار را نشان می داد و اکنون نیز در معرض خطر گسترش بازه زمانی هفتگی است.

جایی که ارز رمزپایه برتر می تواند اصلاح شود: Mid-BB

هرچه مدت زمان سیگنال فنی بالاتر باشد ، نتایج قویتر خواهد بود. اولین ستاره عصرانه روزانه نقطه عطف روند بود و اکنون بازه های زمانی هفتگی نیز در حال سقوط هستند.

اما از آنجا که بازه های زمانی ماهانه اخیراً روند صعودی را شروع کرده اند ، هر گونه اصلاح فقط باید چند هفته طول بکشد ، نه ماه ها.

خواندن مرتبط | شباهت های قابل توجه بین اوج بیت کوین 2017 و اکنون

در مورد اینکه اگر این الگوی برگشت با نزدیک به 35,000 دلار تأیید شود ، از کجا می تواند به اینجا برسد ، با نگاهی به آخرین بازار گاو نشان می دهد که گروه بولینگر میانه می تواند به عنوان نقطه ایده آل برای احیای سود خرید عمل کند.

باند های بولینگر معکوس نزولی بیت کوین

در آخرین بازار گاو نر ، بیت کوین مجدداً به باند میانی بولینگر - که یک میانگین متحرک ساده است - سقوط کرد و مجدداً افزایش یافت. این کار سه بار پس از تأیید ورود به بازار گاو جدید انجام شد.

اگر ارز رمزنگاری شده مسیری مشابه را دنبال کند ، این فقط تصحیح یکی از سه موردی است که می تواند در مسیر رسیدن به اوج بازه زمانی واقعی بالا برود.

مارسل و ستاره سفید

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی کتاب

مارسل و ستاره سفید

اون در قایقی قدیمی زیبایی در پاریس زندگی می کنه . ( خونش زیر زیر کف آشپزخونست ) . اون عاشق کتاب و رستوران و فیلمای قدیمیه .اون اپرا رو هم دوست داره .

یه غروب در ماه ژون مارسل یه داستان پلیسی رو تموم می کنه. و بعدش میره با بعضی از دوستاش شام بخوره . اونا در ایستگاه مترو در لوور زندگی می کنند .

بعد از شام مارسل تو ایستگاه منتظر می مونه . اون دوتا مردو میبینه که نزدیکش وایسادند . . یکیشون که قدش بلند بود و مجله می خوند گفت “ ببین “ اون خانمه اینجاس ، ستاره ی اوپرا ؛ خانم زازا دوپونت با حلقه زیبای الماس یه میلیون پوندیش ؛ ستاره سفید .

حلقه زیبای الماسش؟ مرد کوتاه قد به عکس نگاه انداخت و خندید. و گفت نه از امشب به بعد ( از امشب به بعد دیگه حلقه زیبای الماس مال اون نیست ) .

دهن مارسل باز شد . چی؟ آیا این مردا می خوان الماس خانم زازا دوپونت رو بدزدند؟ اون مراسم اوپرا دو هفته پیش در غروب رو بخاطر میاره . پیراهن سبز زازا . موسیقی . حلقه ستاره سفید رو انگشتش ! نه ! اونا نمی تونند بدزدنش . قطار میاد و اون مردا سوار می شن . مارسل کلاهشو میکشه پایین و تعقیبشون می کنه .

نیم ساعت بعد تو ایستگاه لا موته دوباره پیاده شد . اما اونجا صدها نفر آدم وجود داره مارسل اون دو نفرو گم می کنه . بعد یه موش پیر رو دید. و پرسید ببخشید. می دونی زاز دوپونت کجا زندگی می کنه ؟ اما وقتی مارسل خونه زازا رو پیدا می کنه دیگه خیلی دیر شده . خانم زاز دوپونت پشت تلفن به پلیس میگه آره دوتا مرد . اونا الماس ستاره سفیدو دزدیدند .

در اون لحظه مارسل صدای استارت موتور ماشین رو می شنوه . با خودش فکر میکنه این صدا از کجا میاد؟ بعدش یه چیزی ته جاده می بینه . خودشونن ! دزدان و دارن یه ماشین می دزدند . اون از باغ خونه زازا رد شد و رفت پایین خیابون . تونست شماره پلاک ماشینو ببینه . اون نزدیکه . خیلی نزدیکه . با خودش میگه می تونم و می پره .

بله ! ! مارسل روی پلاک ماشین میشینه . و با خودش فکر میکنه که خوبه . بعد از یکی دوثانیه اما چه اتفاقی میفته ؟ دزدا خیلی سریع از سرتاسر پاریس رد شدند . مارسل صداشونو از تو ماشین می شنید . اونا حرف می زدند و می خندیدند . اما مارسل نمی خنده . اون خیلی عصبانی و ناراحته . بعد از نیم ساعت ماشین کنار یه کافه توقف کرد .

دیروقته و کافه ساکت و آرومه . یه گوشه یه خانم نشسته . دزدا روی میز اون میشینند . مارسل زیر میز می شینه و گوش می کنه . اون خانم می پرسه آوردینش؟ مرد بلند قد یه جعبه ازکتش درمیاره. و بازش می کنه . و میگه نگاه کن . آه ه ه . اون خانم دستشو با تعجب روی دهنش می ذاره . چه الماس خوشکلی . مارسل با خودش فکر میکنه خودشه . الان وقتشه .

اون پای مرد قدبلندو گاز میگیره . آییییییی! مرد قدبلند دستشو می ندازه و جعبه و الماس سفید کف اتاق قل می خوره . یکی از پیشخدمت ها میگه اون چیه روی زمین ؟ یکی دیگشون می گه نمی دونم . اون یه . نه این نمیتونه الماس باش اما قبل از اینکه بتونه جملشو تموم کنه، مارسل توی اتاق میدوه. و حلقه الماس سفیدو دور گردنش میذاره. و به سمت در می دوه .

دزدا پریدند و تعقیبش کردند . یدفعه میز و صندلیا پخش زمین شدند . یه مرد مسن پرسید چه اتفاقی داره میفته؟ و زنش جواب داد نمی دونم . کی میتونه جوونای امروزو درک کنه . مرد قد بلند میگه جلوی اون موشو بگیرید. و مرد کوتاه قد میگه درو ببندید ! اما دیر شده. مارسل از کافه خارج میشه و پشت سرشم نگاه نمی کنه .

بعد از ده دقیقه اون وایمیسته. هیچکی دنبالش نیست اما اون کجاست ؟ مارسل به راست و چپش نگاهی میکنه . بعدش یه کلیسای بزرگ سفید رنگ میبینه. اوه! این سکره کوره ( کلیسای قلب مقدس) . الانمی دونم کجام . الان دیرشده و دیگه قطار مترویی نمیاد اما مارسل خسته نیست . اون می دوه سمت خونه زازا . وقتی می رسه اونجا اون رو تختش خوابیده بود .

یه میز کنار پنجره است . مارسل روی اون میز قاب عکسا و جعبه ها و شیشه عطرهای زیادی می بینه . اون روی کف زمین می دوه و از یکی از پایه های میز بالا می ره. با خودش فکر میکنه الان وقتشه که الماس ستاره سفیدو دربیاره . صبح زازا خیلی خوشحال می شه بعد یه لحظه وایمسته . اوه نه ! نمیتونه حلقه رو از گردنش دربیاره . اونو میکشه و میکشه اما هیچ اتفاقی نمیفته

با خودش فکر می کنه حالا چیکار کنم ؟ البته .. یکم صابون .. اون از پایه میز پایین میره و کف زمین میدوه . در حموم خونه زازا بازه مارسل وارد می شه. و به بالا نگاهی میندازه. جاصابونی بالای سرشه . 10 ثانیه بعد میشینه روش. و یکم صابون به گردنش میزنه. بعد چشماشو میبنده و دوباره حلقه رو بیرون میکشه . بله ! ایندفعه حلقه الماس بیرون میاد

صبح زازا الماس ستاره سفیدو پیدا میکنه. اون روی میز اتاق خوابش بین دوتا شیشه عطر بود . اما میگه نمیفهمم. دزدا چیزی رو پس نمیارن. پس چطور میشه. به حلقه نگاهی میندازه. و بعدش به خودش تو آینه نگاه میکنه. و دوباره به حلقه نگاه می کنه . و چطور صابون روشه ؟ اون به پلیس زنگ میزنه .

روز بعد حکایت زازا نقل همه روزنامه ها میشه . یه روزنامه میگه حلقه یه میلیون پوندی ستاره اوپرا جاش امنه . یکی دیگه می گه دزدا الماس دوپونتو برگردوند. و حالا پلیس میپرسه چرا؟ و عکسای زیادی از زازا با الماس سفیدش تو روزنامه هاست . تو خونش. تو نمایش خانه اوپرا . روبروی برج ایفل . اون تو همه عکسا خوشحال به نظر می رسه . مارسلم خوشحاله . تو قایقش حکایات روزنامه ها رو می خونه. و به آینه نگاه می کنه . یه خط قرمز باریک روی گردنش مونده . با خودش میگه چه شبی بود .

بعداز اون خودشو میشوره صبحونه میخوره و پنجره رو باز میکنه . صبح گرم دل انگیزیه . مارسل به آسمون آبی نگاهی میکنه و می خنده. و حالا فکر میکنه امروز چه اتفاقی میفته ؟

متن انگلیسی کتاب

Marcel and the White Star He lives on a beautiful old boat in Paris. (His home is under the kitchen floor.) He likes books, restaurants and old films. He likes the opera, too.

One evening in June, Marcel finishes a detective story.

Then he goes to have dinner with some friends. They live in the metro station at the Louvre.

After dinner, Marcel waits at the station. He sees two men standing next to him. The tall one is reading a magazine, “Look,” he says, “here she is: ‘Opera star Miss Zaza Dupont with her beautiful one million pound diamond ring — the White Star.’”

“’Her’ beautiful diamond ring?” The short man looks at the photo and laughs. “Not after tonight,” he says.

Marcel’s mouth opens. “What?! Are the men going to steal Zaza Dupont’s diamond?”

He remembers an evening at the opera two weeks before. Zaza’s green dress. The music. The beautiful White Star on her finger. No! They can’t steal it!

The train comes and the men get on. Marcel pulls down his hat and follows them.

Half an hour later he gets off again at La Mouette station. But there are hundreds of people, and Marcel loses the two men. Then he sees an old mouse. “Excuse me,” he says. “Do you know where Zaza Dupont lives?” But when Marcel finds Zaza’s house, it is too late. “Yes — two men,” she is telling the police on the telephone. “And they’ve got the White Star.”

At that moment Marcel hears a motor start. “Where’s that coming from” he thinks. Then he sees something at the end of the road. It’s them! It’s the thieves and they’re stealing a car! He runs across Zaza’s garden and down the street. He can see the car’s number plate. It’s near. Very near. “Can I …” he thinks, and he jumps.

Yes!! Marcel sits on the number-plate. “Good,” he thinks. Then, after a second or two… “But what happens now?”

The thieves drive across Paris very fast. Marcel can hear them in the car. They are laughing and talking.

But Marcel is not laughing. He is very, very angry.

After half an hour the car stops next to a cafe.

It is late and the cafe is quiet. In one corner there is a woman. The thieves sit at her table. Marcel sits under the table and listens. “Have you got it” the woman asks. The tall man takes a box from his jacket. Then he opens it. “Look,” he says. “Ahhh!” The woman puts a hand to her mouth. “What a beautiful diamond!” “This is it,” thinks Marcel. “This is the moment.”

He bites the tall man’s leg very hard. “Aiiieee!” The tall man throws up his arms. The box and the White Star fly across the room. “What’s that on the floor” one waiter asks. “I don’t know,” says another. “Is it.? No, it can’t be a diam…” But before he can finish, Marcel runs across the room. He puts the White Star around his neck. Then he runs to the door.

The thieves jump up and follow him. Suddenly there are tables and chairs everywhere. “What’s happening” an old man asks. “I don’t know,” his wife answers.

“Who can understand young people these days?” “Stop that mouse” says the tall man. “Shut the door” says the short one. But they are too late. Marcel runs out of the cafe and does not look back.

After ten minutes he stops. There is nobody following him, but… where is he? Marcel looks right and left.

Then he sees a big, white church. “Ah! — the Sacré Coeur,” he thinks. “Now I know where I am.” It is late and there are no metro trains, but Marcel is not tired. He walks back to Zaza’s house. When he gets there, she is asleep in bed.

There is a table next to the window. On it Marcel can see lots of photographs, boxes and perfume bottles. He runs across the floor and up one leg of the table.

“Now…” he thinks, “…it’s time to take off the White Star. In the morning Zaza is going to be very…” Then Marcel stops. Oh, no! He cannot take the ring off. He pulls and pulls, but nothing happens.

“Now what”” he thinks. Then… “Of course! Some soap!” He runs down the table leg and across the floor.

Zaza’s bathroom door is open. Marcel goes in and looks up. A soap-dish is above his head.

Ten seconds later he is sitting in it. He puts some soap on his neck. Then he closes his eyes and pulls again.

Yes! This time the diamond ring comes off!

In the morning Zaza finds the White Star. It is on her bedroom table between two perfume bottles. “But… I don’t understand,” she says. “Thieves don’t bring things back. How…?” She looks at the ring. Then she looks at her face in the mirror. Then she looks at the ring again. “And why is there soap on it?” She telephones the police.

Next day, Zaza’s story is in all the newspapers.

‘OPERA STAR’S £1,000,000 RING IS SAFE’ says one.

‘THIEVES BRING BACK DUPONT DIAMOND’ says another.

‘NOW POLICE ASK, “WHY?”’

And there are lots of photos of Zaza with the White Star. At home. At the opera house. Standing in front of the Eiffel Tower. She looks very happy in all of them.

Marcel is happy, too. Back on his boat, he reads the newspaper stories. Then he looks in the mirror. There is a thin, red line on his neck. “What a night” he says.

After that, he washes, has breakfast and opens the window. It is a beautiful, warm morning. Marcel looks up at the blue sky and smiles. “Now…” he thinks, “what’s going to happen today?”

مشارکت کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

مشارکت : 100.0 درصد

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.

ستاره غروب Evening star

جمعه 22 شهریور 1392 - 19:38 | شاخه : تصویر نجومی روز | مترجم : محسن شبانی | 19379 بازدید | 0 دیدگاه

دیدار هلال ماه و ستاره عصرگاهی

دیدار هلال ماه و ستاره عصرگاهی - تصویر روز نجوم 22 شهریور 1392 Crescent Moon Meets Evening Star - APOD 2013 September 13 Image Credit & Copyright: Luis Argerich, Agustin Llorens, Guido Medici, Gabriel Remotti

در 8 سپتامبر 2013، سیاره درخشان ناهید به عنوان ستاره شامگاهی در نزدیکی هلال ماه بلند و باریک به هنگام غروب آفتاب ظاهر شد. نزدیکی اجرام آسمانی یا همان مقارنه صحنه ای بود که خیره شدگان به آسمان در جهان از آن لذت بردند. اما در بعضی مکان‌ها در آمریکای جنوبی، در واقع ماه از جلوی ناهید در یک اختفای ماه‌گونه عبور کرد. تصویر دو بخشی بالا در یک نمای تلسکوپی که در نزدیکی لاس کانس در اروگوئه گرفته شده، ماه و ناهید را قبل و بعد از اختفا نشان می‌دهد. ستاره شامگاهی نقره‌ای در قسمت راست تصویر، درست قبل از پنهان شدن در پشت بخش تاریک ماه دیده می‌شود که هنوز هم در آْسمان گرگ و میش روشن است. حدود یک ساعت بعد ناهید از پشت لبه‌ی روشن ماه سه روزه بیرون آمد.(قسمت چپ تصویر)

مترجم : محسن شبانی
رشته تحصیلی: مهندسی نرم‌افزار کامپیوتر - اولین منجم آماتور نمونه کشور در سال 1385 - مسؤول پروژه بومی سازی و گسترش نرم‌افزارهای نجومی فارسی (افلاک نما و استلاریوم)

اشتراک گذاری در:

Ou4: سحابی ماهی مرکب غول پیکر

ستاره ها، غبار، ستون ها و فواره ها در سحابی پلیکان

یک آنالما دوگانه قمری بر فراز بوقلمون

شفق های قطبی بر فراز شمال کانادا

- لطفاً نام و دیدگاه‌ خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
- سایت انجمن نجوم آماتوری ایران مجاز به ویرایش ادبی دیدگاه‌ها است.
- دیدگاه‌هایی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی و موارد مغایر با قوانین کشور باشند منتشر نخواهند شد.
- دیدگاه‌ها پس از تأیید منتشر می‌شوند.

آموزش تحلیل تکنیکال ارزهای دیجیتال؛ بخش ششم: معرفی الگوهای کندل استیک

الگوهای کندل استیک

این مقاله، در ادامه مقالات آموزش تحلیل تکنیکال است و پیشنهاد می‌شود بعد از یادگیری نحوه نمودارخوانی و آشنایی با مفهوم کندل استیک (Candlestick)، این مقاله که توضیح انواع الگوهای کندل استیک رایج است را مطالعه کنید.

بررسی برخی از الگوهای کندل استیک

بچه رها شده (Abandoned Baby)

یک الگوی برگشتی نادر است که با یک خلا به دنبال دوجی (Doji) ایجاد می‌شود و سپس با خلا دیگر در سمت مقابل دنبال می‌شود. سایه‌ها بر روی دوجی باید کاملا در زیر یا بالای سایه‌های روز اول و سوم شکاف ایجاد کنند.

ابر سیاه (Dark Cloud Cover)

یک الگوی برگشتی خرسی (نزولی) است که روند رو به بالا را با یک بدنه سفید دراز ادامه می‌دهد. در کندل استیک های بعدی، یک قله جدید ایجاد می‌شود و سپس در زیر نقطه میانی بدنه روز اول بسته می‌شود.

دوجی (Doji)

وقتی که باز و بسته شدن یک دارایی تقریبا مساوی باشند، دوجی شکل می‌گیرد. طول سایه‌های بالایی و پایینی ممکن است متنوع باشد و در نتیجه کندل استیک دوجی ممکن است مانند صلیب، صلیب معکوس و یا علامت به‌علاوه نمایان شود. Doji نوعی حس عدم تصمیم گیری را بین خریداران و فروشندگان نشان می‌دهد. در خلال دوره، قیمت‌ها به بالا و پایین سطح باز شدن می‌روند اما در سطح باز شدن و یا نزدیک به آن بسته می‌شوند. دوجی‌ها معمولا معکوس شدن روند را سیگنال می‌دهند.

شکاف تاسوکی نزولی (Downside Tasuki Gap)

یک الگوی ادامه دهنده روند است که بدنه سیاه درازی دارد و به دنبال یک بدنه سیاه دیگر می‌آید که به زیر اولی شکاف (Gap) پیدا کرده است. کندل استیک سوم سفید است و در داخل بدنه کندل استیک دوم باز می‌شود، و سپس در گپ بین دو کندل استیک اول بسته می‌شود، اما خود شکاف بسته یا پُر نمیشود.

دوجی سنجاقک (Dragonfly Doji)

نوعی دوجی است که در ستاره غروب Evening star آن قیمت باز و بسته در قله قیمتی قرار دارد. مانند دیگر کندل استیک های دوجی، این معمولا در نقاط عطف بازار ظاهر می‌شود و نشان از معکوس شدن روند دارد.

الگوی کندل پوششی (Engulfing Pattern)

یک الگوی برگشتی است که می تواند صعودی یا نزولی باشد و بستگی به این دارد که در انتهای یک روند رو به بالا (الگوی اشباع نزولی) و یا روند رو به پایین (الگوی اشباع صعودی) ظاهر شود. از مشخصه روز اول یک بدنه کوچک است که به دنبال روزی می‌آید که بدنه کاملا در بدنه روز اول فرو رود و در جهت مخالف روند بسته شود. این الگو بسیار شبیه به الگوی نمودار برگشتی خارجی است اما در اینجا نیاز به فرو رفتن تمامی دامنه نیست و این فرو رفتن تنها در باز و بسته شدن انجام می‌گیرد.

دوجی ستاره عصرگاهی (Evening Doji Star)

یک الگوی برگشتی خرسی سه روزه مشابه ستاره غروب است. روند رو به بالا با یک بدنه سفید دراز ادامه می‌یابد. روز بعد در قیمت بالاتری باز می‌شود و در دامنه کوچکی ترید می‌شود، سپس در همان نقطه باز شدن، بسته می‌شود. روز بعد زیر نقطه میانی بدنه روز اول بسته خواهد شد.

ستاره عصرگاهی (Evening Star)

یک الگوی برگشتی خرسی است که در آن روند رو به بالا با یک بدنه سفید دراز ادامه می‌یابد و روز بعد با یک بدنه کوچک بالاتر از روز قبل باز می‌شود و سپس زیر نقطه میانی روز اول بسته می‌شود.

الگوهای سه کندل استیکی نزولی (Falling Three Methods)

یک الگوی ادامه روند خرسی است. یک بدنه سیاه دراز به دنبال سه روز بدنه کوچک می‌آید که هر کدام کاملا در دامنه بالا و پایین روز اول شامل شده است. روز پنجم در یک کف جدید بسته می‌شود.

دوجی سنگ قبر (Gravestone Doji)

یک خط دوجی است که زمانی توسعه می‌یابد که دوجی در کف روز و یا نزدیک به کف روز است.

چکش (Hammer)

کندل استیک های چکش وقتی شکل می‌گیرند که یک دارایی به طور قابل توجهی بعد از باز شدن به پایین‌تر حرکت کند اما در نهایت تلاش صورت گیرد و بالای کف روز بسته شود. در نتیجه کندل استیک ظاهر شده شبیه یک آب نبات مربعی با یک چوب دراز است. اگر این کندل استیک در خلال نزول شکل گیرد، چکش نامیده می‌شود.

مرد دار زده (Hanging Man)

این کندل استیک ها وقتی شکل می‌گیرند که یک دارایی به طور قابل توجهی بعد از باز شدن به پایین‌تر حرکت کند اما در نهایت تلاش صورت گیرد و بالای کف روز بسته شود. در نتیجه کندل استیک ظاهر شده شبیه یک آب نبات مربعی با یک چوب دراز است. اگر این کندل استیک در خلال پیشرفت شکل گیرد، Hanging Man نامیده می‌شود.

هارامی (Harami)

یک الگوی دو روزه است که یک روز بدنه کوچک دارد که کاملا در داخل دامنه روز قبل شامل شده است و دارای رنگ متضاد است.

صلیب هارامی (Harami Cross)

یک الگوی دو روزه شبیه به هارامی است، با این تفاوت که در روز آخر دوجی شکل می‌گیرد.

چکش معکوس (Inverted Hammer)

یک الگوی برگشتی صعودی یک روزه است. در یک روند رو به پایین، نقطه باز شدن پایین تر است، سپس در قیمت بالاتر ترید می‌شود اما نزدیک نقطه باز شدن بسته می‌شود. بنابراین شبیه یک آب نبات معکوس می باشد.

بدنه بزرگ (Long Body/Long Day)

یک حرکت قیمتی بزرگ از نقطه باز شدن قیمت به نقطه بسته شدن قیمت که طول بدنه کندل دراز است.

دوجی پایه بلند (Long-Legged Doji)

این کندل استیک دارای سایه‌های بالاتر و پایین تر دراز می باشد و دوجی در میانه دامنه ترید روز است و این به وضوح عدم تصمیم گیری تریدرها را نشان می دهد.

سایه‌های بلند (Long Shadows)

کندل استیک هایی با سایه بالاتر دراز و سایه پایین تر کوتاه حاکی از آن هستند که خریداران در خلال بخش اول دوره غلبه داشته اند و قیمت‌ها را بالا برده اند. بر عکس، کندل استیک هایی با سایه های پایین تر دراز و سایه های بالاتر کوتاه حاکی از آن هستند که فروشندگان در خلال بخش اول دوره تسلط داشته اند و قیمت را پایین تر آورده اند.

مارابوزو (Marubozu)

کندل استیکی است که هیچ سایه ای از بدنه آن بالا و پایین نمی رود. این نام در ژاپنی به معنی خیلی کوتاه شده است. اگرچه در تعبیرات دیگر به عنوان سر تاس یا تراشیده شده نیز مطرح می‌شود.

دوجی ستاره صبحگاهی (Morning Doji Star)

یک الگوی برگشتی صعودی سه روزه است که بسیار شبیه به ستاره صبح است. روز اول یک روند رو به پایین با یک بدنه سیاه دراز است. روز بعدی در قیمت پایین تر و همراه با یک دوجی که دامنه ترید کوچکی دارد، باز می‌شود. روز آخر بالای نقطه میانی روز اول بسته می‌شود.

ستاره صبحگاهی (Morning Star)

یک الگوی برگشتی صعودی سه روزه است که متشکل از سه کندل استیک است، یک کندل سیاه با بدنه دراز از روند رو به پایین حال حاضر گسترش می‌یابد، یک کندل میانی کوتاه از نقطه باز شدن به پایین شکاف یافته و یک کندل سفید با بدنه دراز از نقطه باز شدن به بالا شکاف یافته و بالای نقطه میانی بدنه روز اول بسته می‌شود.

الگوی خط نفوذی (Piercing Line)

یک الگوی برگشتی دو روزه صعودی است. روز اول در یک روند رو به پایین یک روز سیاه دراز است. روز بعد در یک کف جدید باز می‌شود و سپس بالای نقطه میانی بدنه روز اول بسته می‌شود.

الگوهای سه کندل استیکی صعودی (Rising Three Methods)

یک الگوی ادامه روند صعودی است که در آن یک بدنه سفید دراز به دنبال سه روز بدنه کوچک می‌آید و هر کدام کاملا در داخل دامنه بین قله و کف روز اول قرار می‌گیرند. روز پنج در یک قله جدید بسته می‌شود.

ستاره رها شده (Shooting Star)

یک الگوی تک روزه است که می تواند در روند رو به بالا ظاهر شود. آن بالاتر باز می‌شود، بسیار بالاتر ترید می‌شود و سپس نزدیک نقطه باز شدن بسته می‌شود. دقیقا شبیه Inverted Hammer است با این تفاوت که نزولی است.

بدنه کوتاه (Short Body/Short Day)

یک روز کوتاه نشان دهنده حرکت کوچک قیمت از نقطه باز شدن به نقطه بسته شدن است که در اینجا طول بدنه کندل کوتاه است.

اسپینینگ تاپ (Spinning Top)

خط های کندل استیک بدنه‌های کوچکی با سایه‌های بالایی و پایینی دارند که بیش از طول بدنه هستند. این الگو نشانی از عدم تصمیم گیری است.

ستاره‌ها (Stars)

کندل استیکی است که به دور از کندل استیک قبلی باز می‌شود و گفته می‌شود که در موقعیت ستاره قرار دارد. با توجه به کندل استیک قبلی، این کندل استیک به طرف بالا یا پایین باز می‌شود و منزوی از اقدام قیمت قبلی به نظر می‌رسد.

کندل استیک ساندویچ (Stick Sandwich)

یک الگوی برگشتی صعودی است که دارای دو بدنه سیاه است که یک بدنه سفید را احاطه کرده اند. قیمت بسته شدن این دو بدنه سیاه باید مساوی باشد. یک قیمت حمایتی مشهود است و موقعیت برای برگشت قیمت‌ها نسبتا خوب است.

سه کلاغ سیاه (Three Black Crows)

یک الگوی برگشتی نزولی است که متشکل از سه بدنه سیاه دراز متوالی است که هر روز در کف و یا نزدیک به کف بسته می‌شود و در داخل بدنه روز قبل باز می‌شود.

سه سرباز سفید (Three White Soldiers)

یک الگوی برگشتی صعودی که متشکل از سه بدنه سفید دراز پی در پی است. هر کدام باید در داخل بدنه قبلی باز شود و باید نزدیک قله روز بسته شود.

شکاف صعودی و دو کلاغ (Upside Gap Two Crows)

یک الگوی خرسی سه روزه است که فقط در یک روند رو به بالا روی می‎‌دهد. کندل استیک اول یک بدنه سفید دراز است که به دنبال آن یک بدنه سیاه کوچک می‌آید و شکاف دار در بالای روز اول باقی می‌ماند. روز سوم هم یک روز سیاه است که بدنه بزرگتر از روز دوم است و آن را فرا می‌گیرد. قیمت بسته شدن روز آخر هنوز بالای اولین روز سفید دراز است.

شکاف تاسوکی صعودی (Upside Tasuki Gap)

یک الگوی ادامه روند است که دارای یک بدنه سفید دراز است و بدنه سفید دیگری به دنبال آن می‌آید که در بالای اولی باز شده است. روز سوم سیاه است و در داخل بدنه روز دوم باز می‌شود، سپس در شکاف بین دو روز اول بسته می‌شود اما شکاف را نمی بندد.

مارسل و ستاره سفید

مارسل یه موش اهل فرانسه است . اون در قایقی قدیمی زیبایی در پاریس زندگی می کنه . ( خونش زیر زیر کف آشپزخونست ) . اون عاشق کتاب و رستوران و فیلمای قدیمیه . اون اپرا رو هم دوست داره .

یه غروب در ماه ژون مارسل یه داستان پلیسی رو تموم می کنه و بعدش میره با بعضی از دوستاش شام بخوره . اونا در ایستگاه مترو در لوور زندگی می کنند .

بعد از شام مارسل تو ایستگاه منتظر می مونه . اون دوتا مردو میبینه که نزدیکش وایسادند . . یکیشون که قدش بلند بود و مجله می خوند گفت “ ببین “ اون خانمه اینجاس ، ستاره ی اوپرا ؛ خانم زازا دوپونت با حلقه زیبای الماس یه میلیون پوندیش ؛ ستاره سفید .

حلقه زیبای الماسش؟ مرد کوتاه قد به عکس نگاه انداخت و خندید و گفت نه از امشب به بعد ( از امشب به بعد دیگه حلقه زیبای الماس مال اون نیست ) .

دهن مارسل باز شد . چی؟ آیا این مردا می خوان الماس خانم زازا دوپونت رو بدزدند؟ اون مراسم اوپرا دو هفته پیش در غروب رو بخاطر میاره . پیراهن سبز زازا . موسیقی . حلقه ستاره سفید رو انگشتش ! نه ! اونا نمی تونند بدزدنش . قطار میاد و اون مردا سوار می شن . مارسل کلاهشو میکشه پایین و تعقیبشون می کنه .

نیم ساعت بعد تو ایستگاه لا موته دوباره پیاده شد . اما اونجا صدها نفر آدم وجود داره مارسل اون دو نفرو گم می کنه . بعد یه موش پیر رو دید و پرسید ببخشید می دونی زاز دوپونت کجا زندگی می کنه ؟ اما وقتی مارسل خونه زازا رو پیدا می کنه دیگه خیلی دیر شده . خانم زاز دوپونت پشت تلفن به پلیس میگه آره دوتا مرد . اونا الماس ستاره سفیدو دزدیدند .

در اون لحظه مارسل صدای استارت موتور ماشین رو می شنوه . با خودش فکر میکنه این صدا از کجا میاد؟ بعدش یه چیزی ته جاده می بینه . خودشونن ! دزدان و دارن یه ماشین می دزدند . اون از باغ خونه زازا رد شد و رفت پایین خیابون . تونست شماره پلاک ماشینو ببینه . اون نزدیکه . خیلی نزدیکه . با خودش میگه می تونم ….؟ و می پره .

بله ! ! مارسل روی پلاک ماشین میشینه . و با خودش فکر میکنه که خوبه . بعد از یکی دوثانیه … اما چه اتفاقی میفته ؟ دزدا خیلی سریع از سرتاسر پاریس رد شدند .مارسل صداشونو از تو ماشین می شنید . اونا حرف می زدند و می خندیدند . اما مارسل نمی خنده . اون خیلی عصبانی و نارحته . بعد از نیم ساعت ماشین کنار یه کافه توقف کرد .

دیروقته و کافه ساکت و آرومه . ه گوشه یه خانم نشسته .دزدا روی میز اون میشینند . مارسل زیر میز می شینه و گوش می کنه . اون خانم می پرسه آوردینش؟ مرد بلند قد یه جعبه ازکتش درمیاره و بازش می کنه .و میگه نگاه کن . آه ه ه . اون خانم دستشو با تعجب روی دهنش می ذاره . چه الماس خوشکلی . مارسل با خودش فکر میکنه خودشه . الان وقتشه .

اون پای مرد قدبلندو گاز میگیره .آییییییی! مرد قدبلند دستشو می ندازه و جعبه و الماس سفید کف اتاق قل می خوره . یکی از پیشخدمت ها میگه اون چیه روی زمین ؟ یکی دیگشون می گه نمی دونم . اون یه …؟ نه این نمیتونه الماس باش ….اما قبل از اینکه بتونه جملشو تموم کنه مارسل توی اتاق میدوه و حلقه الماس سفیدو دور گردنش میذاره و به سمت در می دوه .

دزدا پریدند و تعقیبش کردند . یدفعه میز و صندلیا پخش زمین شدند . یه مرد مسن پرسید چه اتفاقی داره میفته و زنش جواب داد نمی دونم . کی میتونه جوونای امروزو درک کنه . مرد قد بلند میگه جلوی اون موشو بگیرید و مرد کوتاه قد میگه درو ببندید ! اما دیر شده مارسل از کافه خارج میشه و پشت سرشم نگاه نمی کنه .

بعد از ده دقیقه اون وایمیسته. هیچکی دنبالش نیست . اما اون کجاست ؟ مارسل به راست و چپش نگاهی میکنه . بعدش یه کلیسای بزرگ سفید رنگ میبینه اوه این سکره کوره ( کلیسای قلب مقدس) . الانمی دونم کجام . الان دیرشده و دیگه قطار مترویی نمیاد اما مارسل خسته نیست . اون می دوه سمت خونه زازا . وقتی می رسه اونجا اون رو تختش خوابیده بود .

یه میز کنار پنجره است . مارسل روی اون میز قاب عکسا و جعبه ها و شیشه عطرهای زیادی می بینه . اون روی کف زمین می دوه و از یکی از پایه های میز بالا می ره با خودش فکر میکنه الان وقتشه که الماس ستاره سفیدو دربیاره . صبح زازا خیلی خوشحال می شه … بعد یه لحظه وایمسته . اوه نه 1 نمیتونه حلقه رو از گردنش دربیاره . اونو میکشه و میکشه اما هیچ اتفاقی نمیفته

با خودش فکر می کنه حالا چیکار کنم ؟ البته .. یکم صابون …. اون از پایه میز پایین میره و کف زمین میدوه . در حموم خونه زازا بازه مارسل وارد می شه و به بالا نگاهی میندازه جاصابونی بالای سرشه . 10 ثانیه بعد میشینه روش و یکم صابون به گردنش میزنه بعد چشماشو میبنده و دوباره حلقه رو بیرون میکشه . بله ! ایندفعه حلقه الماس بیرون میاد

صبح زازا الماس ستاره سفیدو پیدا میکنه. اون روی میز اتاق خوابش بین دوتا شیشه عطر بود . اما میگه … نمیفهمم دزدا چیزی رو پس نمیارن ، پس چطور میشه ….؟ به حلقه نگاهی میندازه و بعدش به خودش تو آینه نگاه میکنه و دوباره به حلقه نگاه می کنه . و چطور صابون روشه ؟ اون به پلیس زنگ میزنه .

روز بعد حکایت زازا نقل همه روزنامه ها میشه . یه روزنامه میگه حلقه یه میلیون پوندی ستاره اوپرا جاش امنه . یکی دیگه می گه دزدا الماس دوپونتو برگردوندند و حالا پلیس میپرسه چرا؟ و عکسای زیادی از زازا با الماس سفیدش تو روزنامه هاست . تو خونش ، تو نمایش خانه اوپرا . روبروی برج ایفل . اون تو همه عکسا خوشحال به نظر می رسه . مارسلم خوشحاله . تو قایقش حکایات روزنامه ها رو می خونه و به آینه نگاه می کنه . یه خط قرمز باریک روی گردنش مونده . با خودش میگه چه شبی بود .

بعداز اون خودشو میشوره صبحونه میخوره و پنجره رو باز میکنه . صبح گرم دل انگیزیه . مارسل به آسمون آبی نگاهی میکنه و می خنده و فکر میکنه ….. امروز چه اتفاقی میفته ؟

متن انگلیسی کتاب

Marcel and the White Star

Marcel is a French mouse. He lives on a beautiful old boat in Paris. (His home is under the kitchen floor.) He likes books, restaurants and old films. He likes the opera, too.

One evening in June, Marcel finishes a detective story.

Then he goes to have dinner with some friends. They live in the metro station at the Louvre.

After dinner, Marcel waits at the station. He sees two men standing next to him. The tall one is reading a magazine, “Look,” he says, “here she is: ‘Opera star Miss Zaza Dupont with her beautiful one million pound diamond ring — the White Star.’”

“‘Her’ beautiful diamond ring?” The short man looks at the photo and laughs. “Not after tonight,” he says.

Marcel’s mouth opens. “What?! Are the men going to steal Zaza Dupont’s diamond?”

He remembers an evening at the opera two weeks before. Zaza’s green dress. The music. The beautiful White Star on her finger. No! They can’t steal it!

The train comes and the men get on. Marcel pulls down his hat and follows them.

Half an hour later he gets off again at La Mouette station. But there are hundreds of people, and Marcel loses the two men. Then he sees an old mouse. “Excuse me,” he says. “Do you know where Zaza Dupont lives?” But when Marcel finds ستاره غروب Evening star Zaza’s house, it is too late. “Yes — two men,” she is telling the police on the telephone. “And they’ve got the White Star.”

At that moment Marcel hears a motor start. “Where’s that coming from?” he thinks. Then he sees something at the end of the road. It’s them! It’s the thieves and they’re stealing a car! He runs across Zaza’s garden and down ستاره غروب Evening star the street. He can see the car’s number plate. It’s near. Very near. “Can I …?” he thinks, and he jumps.

Yes!! Marcel sits on the number-plate. “Good,” he thinks. Then, after a second or two… “But what happens now?”

The thieves drive across Paris very fast. Marcel can hear them in the car. They are laughing and talking.

But Marcel is not laughing. He is very, very angry.

After half an hour the car stops next to a cafe.

It is late and the cafe is quiet. In one corner there is a woman. The thieves sit at her table. Marcel sits under the table and listens. “Have you got it?” the woman asks. The tall man takes a box from his jacket. Then he opens it. “Look,” he says. “Ahhh!” The woman puts a hand to her mouth. “What a beautiful diamond!” “This is it,” thinks Marcel. “This is the moment.”

He bites the tall man’s leg very hard. “Aiiieee!” The tall man throws up his arms. The box and the White Star fly across the room. “What’s that on the floor?” one waiter asks. “I don’t know,” says another. “Is it…? No, it can’t be a diam…” But before he can finish, Marcel runs across the room. He puts the White Star around his neck. Then he runs to the door.

The thieves jump up and follow him. Suddenly there are tables and chairs everywhere. “What’s happening?” an old man asks. “I don’t know,” his wife answers.

“Who can understand young people these days?” “Stop that mouse!” says the tall man. “Shut the door!” says the short one. But they are too late. Marcel runs out of the cafe and does not look back.

After ten minutes he stops. There is nobody following him, but… where is he? Marcel looks right and left.

Then he sees a big, white church. “Ah! — the Sacré Coeur,” he thinks. “Now I know where I am.” It is late and there are no metro trains, but Marcel is not tired. He walks back to Zaza’s house. When he gets there, she is asleep in bed.

There is a table next to the window. On it Marcel can see lots of photographs, boxes and perfume bottles. He runs across the floor and up one leg of the table.

“Now…” he thinks, “…it’s time to take off the White Star. In the morning Zaza is going to be very…” Then Marcel stops. Oh, no! He cannot take the ring off. He pulls and pulls, but nothing happens.

“Now what?”” he thinks. Then… “Of course! Some soap!” He runs down the table leg and across the floor.

Zaza’s bathroom door is open. Marcel goes in and looks up. A soap-dish is above his head.

Ten seconds later he is sitting in it. He puts some soap on his neck. Then he closes his eyes and pulls again.

Yes! This time the diamond ring comes off!

In the morning Zaza finds the White Star. It is on her bedroom table between two perfume bottles. “But… I don’t understand,” she says. “Thieves don’t bring things back. How…?” She looks at the ring. Then she looks at her face in the mirror. Then she looks at the ring again. “And why is there soap on it?” She telephones the police.

Next day, Zaza’s story is in all the newspapers.

‘OPERA STAR’S £1,000,000 RING IS SAFE’ says one.

‘THIEVES BRING BACK DUPONT DIAMOND’ says another.

‘NOW POLICE ASK, “WHY?”’

And there are lots of photos of Zaza with the White Star. At home. At the opera house. Standing in front of the Eiffel Tower. She looks very happy in all of them.

Marcel is happy, too. Back on his boat, he reads the newspaper stories. Then he looks in the mirror. There is a thin, red line on his neck. “What a night!” he says.

After that, he washes, has breakfast and opens the window. It is a beautiful, warm morning. Marcel looks up at the blue sky and smiles. “Now…” he thinks, “what’s going to happen today?”

درباره‌ی اپلیکیشن زبانشناس

اپلیکیشن زبانشناس، نرم‌افزار اصلی گروه زبانشناس است که با استفاده از آن می‌توانید یکبار برای همیشه، به صورت کاربردی و عملی زبان انگلیسی را در محیطی جذاب یاد بگیرید.



اشتراک گذاری

دیدگاه شما

اولین دیدگاه را شما ارسال نمایید.