حاشیه سود و کاربردهای آن در تحلیل مالی (Profit Margin)
حاشیه سود یکی از نسبتهای مهم مالی به شمار میرود که هدف از آن محاسبه میزان سودآوری یک بنگاه تجاری به ازای فروش است. هدف از محاسبه حاشیه سود در واقع محاسبه این است که یک بنگاه تجاری یا واحد اقتصادی به ازای هر ریال یا دلار فروش چقدر سودآوری کرده است. این نسبت بسیار مشهور است و تحلیلگران از آن برای مقایسه میزان سودآوری و فعالیت سودآورانه یک شرکت و مقایسه و تطبیق فعالیت سودآوری شرکتها با یکدیگر استفاده میکنند.
محاسبه این نسبت مالی اگرچه ساده است اما بسیار بااهمیت است چراکه به گفته بسیاری از تحلیلگران بیش از بقیه نسبتها میزان سودآوری شرکت را اندازهگیری میکند و کارایی آن نیز در مقایسه با سایر نسبتها بیشتر است. از همین رو این نسبت تبدیل به یکی از نسبتهای مشهور در تحلیل بنیادی شده که خود شرکتها نیز این نسبت را به صورت سه ماهه و سالانه گزارش میکنند. حاشیه سود با توجه به اینکه سودهای مختلفی در یک بنگاه تجاری گزارش میشوند انواع مختلفی دارد که به شرح زیر هستند:
حاشیه سود ناخالص اولین مورد از انواع مختلف حاشیه سود است که تحلیلگران برای بررسی فعالیتهای کلی شرکت از آن استفاده میکنند. محاسبه این نسبت بسیار ساده است و تمامی دادههای مربوط به این نسبت را میتوان از صورت سود و زیان استخراج کرد. فرمول محاسبه این نسبت به شرح زیر است:
حاشیه سود ناخالص = (سود ناخالص / فروش خالص) * ۱۰۰
میتوان فرمول را به شرح زیر به صورت جزئیتر نیز نوشت:
حاشیه سود ناخالص = ((فروش خالص – بهای تمامی شده کالا) / فروش خالص) * ۱۰۰
سود ناخالص در حالت کلی در واقع زمانی به دست میآید که بهای تمام شده کالاها را از فروش خالص کسر کنیم که به این صورت اولین سود گزارش شده در صورت سود و زیان یعنی سود ناخالص به دست میآید.
حاشیه سود عملیاتی شرکت یکی دیگر از انواع حاشیه سود است که بیشتر مربوط به فعالیتهای عملیاتی شرکت است. در واقع این سود بر فعالیت خود شرکت متمرکز است و اساسا کاری به فعالیتهایی که خارج از عملیات اصلی شرکت صورت گرفته ندارد. سود عملیاتی از کسر هزینههای عمومی و اداری یا کلا هزینههای عملیاتی از سود ناخالص شرکت به دست میآید. این نسبت در راستای فهم این مسئله است که به ازای هر دلار فروش، شرکت در نتیجه عملیات خود چقدر سود کرده است. سود عملیاتی نیز در صورت سود و زیان یک مرحله جلوتر است و فرمول محاسبه حاشیه سود عملیاتی به شرح زیر است:
حاشیه سود عملیاتی = (سود عملیاتی / فروش خالص) * ۱۰۰
حاشیه سود عملیاتی از آنجا که سودآوری ناشی از فعالیتهای خود شرکت را اندازهگیری میکند نسبت مالی محبوب تحلیلگران است چرا که آنها بر این عقیده هستند این نسبت بیشتر از بقیه نسبتها میزان سودآوری شرکت را اندازهگیری میکند.
حاشیه سود قبل از مالیات به محاسبه این موضوع میپردازد که به ازای هر دلار فروش شرکت چقدر توانسته سود قبل از مالیات کسب کند. از آنجا که هزینه مالیاتی معمولا هزینه ثابتی است که شرکتها به دولتها میپردازند لذا سود قبل از مالیات نیز گاهی مورد توجه تحلیلگران قرار میگیرد. فرمول این نسبت به شرح زیر است:
حاشیه سود قبل از مالیات = (سود قبل از مالیات / فروش خالص) * ۱۰۰
به عنوان مثال اگر حاشیه سود قبل از مالیات شرکتی ۴۰ درصد باشد بدین معنی است که شرکت به ازای هر ۱۰۰ دلار فروش ۶۰ دلار هزینه کرده و ۴۰ دلار نیز توانسته سود کسب کند، البته سودی که هنوز مالیات آن پرداخت نشده است.
حاشیه سود خالص مهمترین نسبت در میان سایر حاشیههای سود محسوب میشود و در این نسبت مالی سود خالص نهایی شرکت مورد توجه قرار میگیرد. به لحاظ ریاضی فرمول حاشیه سود خالص به شرح زیر است:
حاشیه سود خالص = (سود خالص / فروش خالص) * ۱۰۰
حاشیه سود خالص به دنبال محاسبه این موضوع است که اساسا شرکت به ازای هر دلار فروش یا درآمد چقدر سود میکند. اگر حاشیه سود خالص شرکتی ۲۰ درصد باشد بدین معنی است که شرکت به ازای هر ۱۰۰ دلار فروش ۲۰ دلار سود خالص کسب میکند و ۸۰ دلار نیز بابت تمامی هزینهها پرداخت میکند. حاشیه سود خالص ۲۰ درصدی به معنی این است که ۲۰ درصد از فروش کل شرکت را سود خالص تشکیل میدهد. لازم به ذکر است که سود تقسیم شده شرکت در فرمول حاشیه سود جایگاهی ندارد و محاسبه نمیشود.
این نسبت میگوید که در حالت کلی اگر شرکتی قصد داشته باشد میزان حاشیه سود خالص خود را افزایش دهد؛ یعنی از ۲۰ درصد به ۲۵ درصد یا ۳۰ درصد برساند میبایست یا هزینهها را کاهش دهد و یا میزان فروش خود شرکت را افزایش دهد.
گاها در خبرها میخوانیم «حاشیه سود صنعت خودروسازی آمریکا کاهش یافت» و یا «حاشیه سود شرکتهای اروپایی کاهش یافته است»؛ این نشان میدهد که این نسبت مالی از اهمیت بسیار زیادی برای ارزیابی وضعیت سودآوری شرکتها و صنایع برخوردار است. به همین دلیل است که شرکتها به صورت سه ماهه و سالانه گزارش حاشیه سود خود را به سهامدارانشان ارائه کنند تا سهامداران این شرکت از وضعیت سودآوری این شرکتها مطلع شوند.
اگر حاشیه سود شرکتی نزدیک به صفر یا منفی باشد بدین معنی است که شرکت در تلاش برای حفظ خود از طریق کاهش هزینههاست و اگر نتواند در این وضعیت در آینده نزدیک تغییراتی ایجاد کند عملا چگونگی محاسبه مارجین؟ فعالیت این شرکت تنها باعث زیان خواهد شد. اما بنگاههایی که حاشیه سود مثبت دارند نیز تلاش میکنند تا این نسبت را افزایش دهند یعنی درصد سودآوری شرکت از میزان فروش را از طریق مدیریت بیشتر هزینهها، جایگزین کردن تکنولوژیهای جدید و … افزایش دهند.
تحلیل نسبت مالی حاشیه سود
حاشیه سود شرکتهای صنایع مختلف با یکدیگر متفاوت است بنابراین ممکن است مقایسه حاشیه سود بین شرکتهایی از دو صنعت مختلف چالشبرانگیز باشد. به عنوان مثال میزان فروش و هزینههای دو شرکت مایکروسافت (صنعت تکنولوژی) و والمارت (خردهفروشی) بسیار متفاوت است چون ترکیب سرمایه آنها متفاوت است. شرکتهای خردهفروشی از قبیل والمارت اگرچه ممکن است حاشیه سود پایینی نسبت به شرکتهای تکنولوژی محور از قبیل مایکروسافت داشته باشند اما میزان گردش مالی آنها و گردش سود آنها بسیار بیشتر است.
حاشیه سود میزان گردش سود شرکتها را اندازهگیری نمیکند بنابراین به همین دلیل استفاده از این نسبت به تنهایی برای مقایسه دو شرکت از دو صنعت مختلف میتواند چالشبرانگیز باشد. مقایسه حاشیه سود شرکت مایکروسافت و گوگل منطق بیشتری دارد چرا که هر دو شرکت از یک صنعت هستند و ترکیب سرمایه آنها بسیار مشابه است. به عنوان مثال شرکتهای فروشنده محصولات لوکس دارای حاشیه سود بالایی هستند چرا که نسبت سود به فروش آنها بالاست اما گردش سود آنها بسیار پایین و میزان فروش آنها نیز کم است و به همین دلیل مقایسه یک شرکت فروشنده محصولات لوکس مانند لامبورگینی با یک شرکت فروشنده مواد مصرفی مانند «تارگت» از اساس اشتباه است.
شرکتهای تکنولوژی ممکن است در ابتدای فعالیت توسعهای خود هزینه زیادی متحمل شوند اما سپس میزان هزینه شرکت به شدت پایین میآید. به عنوان مثال شرکت مایکروسافت با توسعه ویندوز در مراحل ابتدایی ممکن است در ابتدای فعالیت خود به دلیل هزینههای تحقیق و توسعه حاشیه سود بالایی نداشته باشد، اما بعدها با فروش میلیونها نسخه از همان ویندوز بدون انجام هزینه حاشیه سود بالایی را به دلیل کاهش هزینهها و فروش زیاد رقم بزند.
مشاغلی از قبیل محصولات لوکس، تکنولوژی و همچنین مواد دارویی دارای حاشیه سود بالایی هستند. مثلا تولید دارو ممکن است در مرحل تحقیق و توسعه هزینه زیادی داشته باشد اما بعدها با ساخت مواد دارویی فروش این مواد در سراسر جهان با حاشیه سود بالایی همراه خواهد بود.
صنعت حمل و نقل، خردهفروشی و تعمیر و نگهداری وسایل نقلیه، کشاورزی، خودرو و .. دارای حاشیه سود پایینی هستند اما میزان فروش این محصولات بسیار بیشتر از محصولات بالایی هستند. محصولات کشاورزی ممکن است در معرض آسیبهای زیادی از قبیل آب و هوا، موجودی انبارهای زیادف عملیات اورهال و ذخیره و … قرار بگیرند و حاشیه سود آنها تحت تاثیر قرار بگیرد. بخش خودرو نیز به دلیل رقابت بسیار شدید، بی ثباتی تقاضای مصرف کننده و هزینه های عملیاتی بالا و پشتیبانی نیز حاشیه سود پایینی دارد.
حساب کتاب در این بازار
در این صفحه، حساب کتاب های اولیه، جهت معاملات در این بازار مرور خواهد شد:
۱. پیپ (PIP) چیست؟ (Price Interest Point)
کوچک ترین واحد ارزش نرخ جفت ارزها و سایر محصولات در بازار فارکس می باشد. این کلمه در بین تمامی معامله گران بازار فارکس مورد استفاده قرار میگیرد و معیار اندازه گیری میزان تغییر قیمت در جفت ارزها و سابر محصولات میباشد.
در جفت ارزها و گاز هر پیپ ۰.۰۰۰۱ قیمت می باشد. در واقع به عدد چهارم بعد از ممیز در قیمت جفت ارزها PIP گفته می شود، البته شایان ذکر است که موارد استثنا نیز وجود دارد که در ادامه توضیح خواهیم داد.
- در نظر داشته باشید با توجه به اینکه قیمت گاز در دیده بان بازار با ۳ رقم بعد از اعشار نمایش داده می شود هر یک واحد تغییر در رقم سوم بعد از اعشار معادل ۱۰ پیپ می باشد.
نکته مهم:عددی که بعد از پیپ می آید را پیپت (Pipette) گویند. پیپت در اصل رقم پنجم بعد اعشار میشود و از پیپ ۱۰ برابر کوچک تر است. (به جز موارد استثنا)
موارد استثنا در محاسبه پیپ
- هر جفت ارزی که یک طرف آ JPY باشد. یک پیپ، عدد دوم بعد از اعشار می باشد یا به عبارتی ۰.۰۱ نرخ جفت ارز است.
- عددی که در این جفت ارزها، بعد از پیپ می آید (رقم سوم بعد از اعشار) هم پیپت هستند.
- EURUSD : فرض کنید قیمت جفت ارز EUR/USD در حال حاضر ۱.۳۱۴۵ است ولی در نیم ساعت آینده قیمت به ۱.۳۱۷۵ تغییر میکند. در واقع ۳ پیپ قیمت افزایشپیدا کرده است.
- USDJPY: فرض کنید قیمت جفت ارز USD/JPY در حال حاضر ۱۱۴.۳۵۸ است ولی طی چند ساعت آینده قیمت به ۱۱۴.۳۳۳ تغییر میکند. در واقع ۲.۵ پیپ قیمت نزول پیدا کرده است.
- GASus : فرض کنید قیمت GASus در حال حاضر ۳.۷۱۸ است ولی یک روز بعد، قیمت به ۳.۷۵۶ تغییر میکند. در واقع ۳۸۰ پیپ قیمت افزایش پیدا کرده است.
- XAUUSD: فرض کنید قیمت جفت ارز XAUUSD در حال حاضر ۱۸۰۹.۲۲ است ولی طی چند ساعت آینده قیمت به ۱۸۰۸.۲۲ تغییر میکند. در واقع ۱۰۰ پیپ قیمت کاهش پیدا کرده است.
۲. لات در معاملاتLOT
در بازار فارکس ، خرید و فروش با واحدی استاندارد به نام لات انجام میشود. در واقع Lot واحد اندازه گیری حجم معاملات در فارکس می باشد.
یکی از فیلد هایی که قبل از شروع معامله بایستی مشخص شود، Volume (حجم معامله) می باشد که نسبتی از لات استاندارد می باشد.
حجم معامله = X * لات استاندارد
مقدار لات استاندارد محصولات متفاوت می باشد. در دیده بان بازار (Market Watch) روی محصول و نماد مورد نظر کلیک راست کنید، با انتخاب Specification وارد بخش توضیحات محصول شوید. Contract size مقدار لات استاندارد را نشان می دهد.
۳.ارزش هر پیپ(Per PIP Value)
محاسبه ارزش تغییر هر پیپ از این نظر بسیار اهمیت دارد که معامله گر می تواند با محاسبه سود و ضرر معاملات خود، ریسک معاملات خود را کنترل نماید. اگر معامله گر ارزش پیپ را نداند نمی تواند اندازه یک پوزیشن ایده آل را برای معاملات به صورت دقیق محاسبه کند و در نتیجه میزان ریسک در معاملات وی یا خیلی کم و یا بیش از حد خواهد بود.
همیشه این نکته را در نظر بگیرید که ارزش پیپ را ارز دوم (ارز سمت راست) تعیین می کند.
ارزش پولی هر پیپ تحت تأثیر چند عامل است:
- نماد و محصول در حال معامله
- حجم معامله
- نرخ ارز
- ارز پایه حساب معاملاتی
- توضبحاتی که برای محاسبه ارزش هر پیپ در ذیل ارائه خواهد شد برای حساب هایی با ارز پایه دلار می باشد که معامله گرانی که حساب با ارز پایه چگونگی محاسبه مارجین؟ IRT با بورو دارند می توانند از نرخ برابری در دیده بان بازار استفاده کنند.
محاسبه ارزش پیپ برای محصولاتی قسمت دوم (سمت راست) دلار آمریکا باشد XXX/USD
ارزش دلاری هر ۱ پیپ تغییر در قیمت = تغییر در قیمت بابت هر ۱ پیپ لات استاندارد*حجم معامله
- جفت ارزهایی که طرف دوم دلار آمریکا می باشد: ارزش هر پیپ در یک لات استاندارد معادل ۱۰ دلارمی باشد ==> ۰.۰۰۰۱ * ۱۰۰،۰۰۰ * ۱ = ۱۰ دلار
- طلا (XAUUSD): ارزش هر پیپ در یک لات استاندارد معادل۱ دلار می باشد ==> ۰.۰۱* ۱۰۰ * ۱ = ۱ دلار
- نقره (XAGUSD): ارزش هر پیپ در یک لات استاندارد معادل ۵۰ دلار می باشد ==> ۰.۰۱ * ۵۰۰۰ * ۱ = ۵۰ دلار
- گاز (GASus): ارزش هر پیپ در یک لات استاندارد معادل ۱ دلار می باشد ==> ۰.۰۰۰۱ * ۱۰،۰۰۰ * ۱ = ۱ دلار
- نفت (OILus): ارزش هر پیپ در یک لات استاندارد معادل ۱۰ دلار می باشد ==> ۰.۰۱ * ۱،۰۰۰ * ۱ = ۱۰ دلار
محاسبه ارزش پیپ برای محصولاتی که دلار در قسمت اول نماد باشد USD/XXX
ارزش دلاری هر ۱ پیپ تغییر در قیمت = تغییر در قیمت بابت هر ۱ پیپ * لات استاندارد * حجم معامله / نرخ USD/XXX
- فرض کنید نرخ خرید نماد USD/JPY در این لحظه ۱۱۴.۳۳۳ می باشد ارزش هر پیپ در یک لات استاندارد معادل ۸.۷۵ دلار می باشد ==> ۰.۰۱ * ۱۰۰،۰۰۰ * ۱ / ۱۱۴.۳۳۳ = ۸.۷۵ دلار
محاسبه ارزش پیپ برای جفت ارزهای فرعی XXX/YYY
نکته ای که برای محاسبه ارزش پیپ به خصوص جفت ارزهای فرعی در نظر بگیرید این است که ارز دوم (ارز سمت راست) در جفت ارز تعیین کننده ارزش هر پیپ می باشد.
ارزش دلاری هر ۱ پیپ تغییر در قیمت = تغییر در قیمت بابت هر ۱ پیپ * لات استاندارد * حجم معامله / نرخ USD/YYY
USD/YYY = ۱ / (YYY/USD)
- شما قصد معامله جفت ارز EURGBP را دارید، جهت محاسبه ارزش پیپ بایستی قیمت USDGBP را داشته باشید با توجه به اینکه در دیده بان بازار به نرخ GBPUSD که ۱.۳۳۹۷۷ است دسترسی داریم ابتدا نرخ USDGBP را محاسبه کرده و سپس ارزش هر پیپ در یک لات استاندارد محاسبه می شود.
ارزش هر پیپ در یک لات استاندارد معادل ۱۳.۴ دلار می باشد ==> ۰.۰۰۰۱ * ۱۰۰،۰۰۰ * ۱ / ۰.۷۴۶۴ = ۱۳.۴دلار
۴. مارجین - مارجین آزاد - مارجین لول
مارجین (Margin)
هنگام معاملات فارکس، برای باز کردن و حفظ موقعیت جدید نیاز به سرمایه کمی است. این سرمایه به عنوان مارجین شناخته می شود. مارجین یا (Required Margin) پولی است که کارگزار به عنوان وجه الضمان در هنگام پوزیشن گرفتن،در ححساب معاملگه گر مسدود و بلوکه می کند، این پول بلوکه شده، با بسته شدن معامله با سود و زیان محاسبه شده، به حساب معامه گر بر می گردد. در واقع مارجین یک کارمزد یا هزینه معامله نیست. مارجین “وجه ضمانتی” است که می توان به واسطه آن معامله را باز نگه داشت.
سه مفهوم مارجین، ضریب اهرم و شرط مارجین با یک دیگر در ارتباط هستند. ضریب اهرمی توسط معامله گر و شرط مارجین توسط کارگزاری تعیین می شود.- شرط مارجین (Margin Requirement): به صورت درصدی از اندازه کل پوزیشن بیان می شود. که در بخش Specification هر نماد قابل مشاهده است. در کارگزاری فارکسر شرط مارجین اکثر جفت ارزها 1% ، نفت، طلا و نقره 2% و گاز 5% می باشد.
محاسبه مارجین جفت ارزهایی که ارز اول (سمت چپ) آن ها دلار می باشد USD/XXX
در محاسبه مارجین این جفت ارزها نرخ محصول هیچ تآثیری بر محاسبه مارجین ندارد.مارجین مورد نیاز برای هر معامله = شرط مارجین * حجم معامله* لات استاندارد/ ضریب اهرمی
- فرض کنید نرخ خرید نماد USD/JPY در این لحظه ۱۱۴.۳۳۳ و ضریب اهرمی حساب ۱:۱۰۰ می باشد مارجین مورد نیاز برای ۰.۱ لات معامله خرید بر این محصول برابر است با ۱*۰.۱*۱۰۰،۰۰۰ / ۱۰۰ = ۱۰۰ دلار
محاسبه مارجین محصولاتی که ارز دوم (سمت راست) آن ها دلار می باشد XXX/USD
مارجین مورد نیاز برای هر معامله = شرط مارجین * حجم معامله* لات استاندارد*نرخ لحظه/ ضریب اهرمی
- فرض کنید نرخ خرید نماد EUR/USD در این لحظه ۱.۱۳۱۴۵ و ضریب اهرمی حساب ۱:۱۰۰ می باشد مارجین مورد نیاز برای ۰.۱ لات معامله خرید بر این محصول برابر است با ۱*۰.۱*۱۰۰،۰۰۰*۱.۱۳۱۴۵ / ۱۰۰ = ۱۱۳.۱۵ دلار
- فرض کنید نرخ فروش نماد XAUUSD در این لحظه ۱۸۰۹.۲۲ و ضریب اهرمی حساب ۱:۱۰۰ می باشد مارجین مورد نیاز برای ۰.۱ لات معامله فروش بر این محصول برابر است با ۲*۰.۱*۱۰۰*۱۸۰۹.۲۲ / ۱۰۰ = ۳۶۱.۸۴ دلار
محاسبه مارجین جفت ارزهای فرعی XXX/YYY
بر خلاف محاسبات ارزش پیپ ، در محاسبه مارجن جفت ارزهای فرعی، ارز اول ( ارز سمت چپ) اهمیت بیشتری دارد و در محاسبات مارجین نرخ جفت ارز XXX/USD تآثیر گذار می باشد:
مارجین مورد نیاز برای هر معامله = شرط مارجین * حجم معامله* لات استاندارد*نرخ لحظهXXX/USD / ضریب اهرمی
- جهت محاسبه مارجین مورد نیاز برای ۰.۱ لات معامله فروش بر نماد EURGBP و ضریب اهرمی ۱:۱۰۰ بایستی نرخ فروش EURUSD را جهت محاسبات از دیده بان بازار دریافت کنید ۱*۰.۱*۱۰۰،۰۰۰*۱.۱۳۱۴۵/ ۱۰۰=۱۱۳.۱۵ دلار
مارجین آزاد (Free Margin)
مارجین آزاد موجودی است که جهت باز کردن پوزیشن و معامله جدید و یا حتی برداشت مبلغ از حساب در دسترس می باشد.
مارجین آزاد = (اکوئیتی یا موجودی لحظه) - مارجینسطح مارجین (Margin Level)
مفاهیم مارجین لول، مارجین کال و استاپ اوت از اهمیت بالایی برخوردار هستند. سطح مارجین در واقع یک معیار جهت سنجش این است که معامله گر امکان معامله دارد یا خیر. در کارگزاری فارکسر محدودیت سطح مارجین ۱۰۰ درصد می باشد این محدودیت، کال مارجین نام دارد. سطح چگونگی محاسبه مارجین؟ مارجین صد در صد به معنی این است که سطح مارجین استفاده شده و اکویتی شما برابر می باشد و شما نمی توانید موقعیت و معامله جدیدی را باز کنید.سطح مارجین = (اکوئیتی / مارجین) × ۱۰۰
کال مارجین (Call Margin)
معامله گر در زمانی که حسابش Call Margin می شود، می تواند:۱. چنانچه تحلیل معامله گر از روند معاملات در حال اجرا، تغییر روند باشد، می تواند با افزایش موجودی (واریز وجه)، پوزیشن های خود را نگه دارد.
۲. چنانچه تحلیل بر این باشد که روند تغییری نمی کند، بهتر هست در زمان کال مارجین معامله در حال ضرر بسته شود تا از ضرر بیشتر جلوگیری شود.
استاپ اوت (Stop-Out)
در کارگزاری های مختلف سطحی پایین تر از سطح کال مارجین وجود درارد که به آن سطح Stop-Out گفته می شود.
هنگامی که سطح مارجین به ۹۰ درصد برسد، پوزیشن در ضرر به صورت خودکار بسته می شود. چنانچه معامله گر چندین معامله در ضرر داشته باشد، ابتدا فقط یک موقعیت که ضرر بیشتری دارد به صورت خودکار بسته می شود و سطح مارجین، مجددا محاسبه خواهد شد.۵. بالانس- اکوئیتی
بالانس (Balance)
بالانس و موجودی حساب، همان سرمایه اولیه معامله گر می باشد که با انجام معامله کم یا زیاد می شود.
بالانس یا موجودی حساب در فارکس تا پایان بسته شدن معامله هیچ گونه تغییری نمی کند و پس از بسته شدن ترید سود یا زیان حاصله از معامله بر Balance اعمال می شود.در واقع بالانس در زمانی که مشتری معامله ای نداشته باشد، حداکثر مبلغ قابل برداشت تریدر می باشد.
اکوئیتی (Equity)
اکوئیتی همان موجودی لحظه می باشد که از فرمول زیر به دست می آید:اکوئیتی= بالانس + مقدار متغیر سود یا ضرر معاملات باز
در نظر داشته باشید در زمانی که شما هیچگونه معامله و یا موقعیت بازی نداشته باشید سود یا ضرر متغیری هم ندارید. بنابر این در این حالت مقدار اکوئیتی و مقدار بالانس یکسان و برابر است.
نگاهی به مارجین و معیارهای سنجش آن در فارکس
مارجین یا مارجین تریدینگ بزرگترین وجه تمایز فارکس با دیگر بازارهای مالی است. به کمک مارجین شما این امکان را دارید تا با مقداری بیشتر از مبلغ واریزی خود وارد معامله شوید. هر حساب فارکسی برای مارجین تریدینگ با معیارهای زیر سر و کار دارد:
- بالانس یا مبلغ واریزی (Balance)
- مارجین مصرفی (Used Margin)
- مارجین آزاد (Free Margin)
- P/L تحقق نیافته
- دارایی (Equity)
- سطح مارجین (Margin Level)
هر یک از این معیارها برای سنجش المانی مهم در فارکس به کار برده میشود. برای مثال، بالانس به این معنی است که در هر لحظه در حساب شما چه مقدار پول موجود است.
در این مطلب از کافیکس قصد داریم نگاهی به مارجین و معیارهای سنجش آن داشته باشیم.
مارجین چیست؟
مارجین را میتوان نوعی از سپرده یا ودیعه دانست که معاملهگر نزد بروکر قرار میدهد تا بتواند معاملههای خود را باز کند. دلیل اینکه به مارجین سپرده میگویند این است که باید ضمانتی نزد بروکر قرار بگیرد تا شما به عنوان معاملهگر توانایی باز نگه داشتن معاملههای خود را (تا وقتی که بسته شوند) داشته باشید.
عدهای تصور میکنند که مارجین همان هزینه یا کمیسیون تراکنش است اما مارجین قسمتی از سرمایه است که بروکر آن را از بالانس (سرمایه اصلی) برداشته و بلوک میکند تا شما بتوانید ترید خود را باز نگه دارید و در صورتی که معامله شما وارد ضرر شد، هنوز فرصت ماندن در معامله را داشته باشید.
به عبارتی تا زمانی که پوزیشن باز باشد، این بخش از سرمایه قفل خواهد ماند و به محض اینکه معامله بسته شود، مبلغ قفل شده یا همان مارجین به حسابتان بازمیگردد و حال میتوانید دوباره برای باز کردن معامله جدید از آن استفاده کنید.
درگیری یا نیاز مارجین
مارجین درصدی از پوزیشن است و به ارزش مفهومی (Notional Value) پوزیشنی که تصمیم به باز کردن و ورود به آن را دارید اطلاق میشود.
میزان درگیری مارجین برای باز کردن یک پوزیشن بستگی به نوع ارز و همینطور بروکری دارد که با آن کار میکنید و میتواند درصدهای مختلفی مثل 2.5% ، 0.5% ، 1% ، 2% ، 5% ، 10% و حتی بیشتر باشد.
مارجین مورد نیاز چیست و چگونه محاسبه میشود؟
مارجین مورد نیاز یا Required Margin همان مبلغی و مقدار مشخصی از حساب است که در ابتدا به آن اشاره شد. در واقع با توجه به معاملهای که باز میکنید ، مقداری از سرمایه شما قفل میگردد که این مقدار همان Required Margin است.
زمانی که با حسابی مارجین دار به معامله میپردازید، مقدار مارجین مورد نیاز برای باز ماندن حساب شما با در نظر گرفتن حجم معامله به شکل درصدی محاسبه میگردد. علاوه بر این، این مقدار با توجه به ارز پایه مشخص میشود. در صورتی که ارز پایه با ارز حساب معاملاتی شما فرق کند، Required Margin لازم است که به ارز حساب شما تبدیل گردد.
برای محاسبه مارجین مورد نیاز میتوانید از فرمولهای زیر استفاده کنید:
در صورتی که ارز پایه و ارز حساب معاملاتی یکی باشد:
Required Margin = ارزش مفهومی درگیری مارجین
در صورتی که ارز پایه و حساب معاملاتی یکی نباشد:
Required Margin = ارزش مفهومی درگیری مارجین نرخ بین ارز پایه و ارز حساب
افرادی که در فارکس معامله میکنند، باید این را بدانند که قدرت آنها برای باز کردن معامله چندان ربطی به میزان بالانس شما ندارد و موضوع مهم و اصلی مارجین است.
مارجین مصرفی چیست؟
هر معاملهای در فارکس مارجین مورد نیاز خود را دارد. زمانی که بیش از یک پوزیشن یا معامله باز به صورت هم زمان داشته باشید، با جمع کردن مارجین مورد نیاز تمام معاملات میزان مارجین مصرفی یا مارجین استفاده شده را به دست میآورید. در واقع، مارجین مصرفی (Used Margin) مقدار کل مارجینهای مورد نیاز در پوزیشنهای مختلف است.
اکوئیتی (Equity) چیست؟
اکوئیتی به ارزش فعلی حساب با در نظر گرفتن سود و زیان غیر واقعی گفته میشود. بنابراین زمانی که یک یا چند پوزیشن باز داشته باشید، تغییرات اکوئیتی را شاهد خواهید بود. پس Equity وضعیت بالانس پس از بسته شدن پوزیشنهای باز است.
از آنجا که قیمتها در بازار فارکس مدام در حال تغییر هستند، سود و ضرر معاملات هم در لحظه تغییر میکند و اکوئیتی پارامتری است که این تغییرات را نشان میدهد.
تفاوت بین بالانس و اکوئیتی در این است که مقدار بالانس با محاسبه سود و زیان معاملات بسته شده (سود و زیان واقعی) به دست میآید ولی اکوئیتی تأثیرات سود و زیانهای شناور را به صورت لحظهای در حساب اعمال میکند. بنابراین اگر پوزیشن بازی در بازار نداشته باشید، اکوئیتی و بالانس حساب با هم برابر خواهند بود.
برای محاسبه اکوئیتی میتوانید از فرمول زیر استفاده کنید:
Equity = Account Balance + Floating Profits or Losses
فری مارجین (Free Margin) چیست؟
فری مارجین (Free Margin) به مقدار سرمایهای اشاره دارد که حسابی تا کال مارجین یا استاپ اوت فاصله دارد. برای آشنایی بیشتر با کال مارجین میتوانید سری به مقاله “دلایل مارجین کال و راه های جلوگیری از آن” بیندازید.
به عبارت دیگر، فری مارجین اختلاف بین اکوئیتی و مارجین مصرفی است. به این نوع مارجین، مارجین قابل استفاده (Usable Margin، Sable Maintenance Margin، Available Margin، Available to Trade) هم گفته میشود چرا که فری مارجین همان مقدار بودجه قابل دسترس برای انجام معاملات جدید است.
فری مارجین یا مارجین قابل استفاده دو مفهوم اصلی را در بر میگیرد:
- مقدار بودجه قابل دسترس برای ورود به پوزیشنی جدید
- مقدار بودجه مورد نیاز برای باز ماندن معاملات و تحمل ضرر و زیانها
برای به دست آوردن فری مارجین باید اختلاف بین Equity و مارجین مصرفی را محاسبه کنید.
Free Margin = Equity – Used Margin
در صورتی که پوزیشنی باز با سودی شناور دارید، Equity حساب افزایش مییابد و این به این معنی است که فری مارجین شما بیشتر خواهد بود. در نتیجه سودهای متغیر منجر به افزایش اکوئیتی میگردد و این موضوع حاشیه آزاد را بیشتر میکند. در صورتی که پوزیشنهای باز با ضررهای شناور درگیر باشند، کاهش Equity را خواهیم داشت. در پی این اتفاق حاشیه آزاد هم کم میشود.
فری مارجین مقدار پولی است که برای باز کردن معاملات جدید استفاده میگردد. زمانی که مقدار فری مارجین صفر یا کمتر باشد، امکان باز کردن معامله جدید وجود ندارد.
سطح مارجین چیست؟
سطح مارجین (Margin Level) به ارزش درصدی بر اساس مقدار اکوپیتی در مقابل مارجین مصرفی گفته میشود. به کمک این مفهوم بازار فارکس میتوانید مقدار بودجه برای ورود به معاملات جدید را محاسبه کنید. هر قدر Margin Level حساب شما بیشتر باشد، مارجین بیشتری برای ورود به معاملات جدید دارید. درست برعکس، اگر که سطح مارجین شما کم باشد، برای باز کردن پوزیشنهای جدید مارجین کمتری داشته و خطر مارجین کال یا استاپ اوت در انتظارتان خواهد بود.
پلتفرمهای معاملاتی به صورت خودکار سطح مارجین را محاسبه میکنند و به نمایش میگذارند. با این حال برای محاسبه Margin Level میتوانید فرمول زیر را به کار ببرید:
Margin Level = Equity / Used Margin 100%
در صورتی که هیچ معامله بازی نداشته باشید، سطح مارجین شما صفر خواهد بود. میزان سطح مارجین به شما خواهد گفت که امکان باز کردن پوزیشنی جدید را دارید یا خیر.
چگونگی محاسبه نقطه سر به سر یا BEP در بازارهای مالی
مانند هر بازار مالی دیگر، بازار ارزهای دیجیتال نیز با روشهای مختلفی به بررسی سود و زیان و تحلیل بازار نیاز دارد. از این رو، آشنایی با مفاهیم مختلف در بازار ارزهای دیجیتال از اهمیت بهسزایی در آشنایی با این دنیا برخوردار است. دقت داشته باشید که در صورت آشنایی کامل با مفاهیم مختلف ارزهای دیجیتال، میتوانید میزان سود خود را به حد قابل توجهی افزایش دهید و از مقدار زیان خود کم کنید.
نقطه سر به سر یکی از این ابزارهای کاربردی در تحلیل تکنیکال بوده که به سرمایهگذاران برای تشخیص وضعیت سود و زیان کمک میکند. اما نقطه BEP چه مفهومی دارد و برای آموزش محاسبه break even point باید به چه عواملی دقت کرد؟
هنگامی که درآمد شما با هزینههای ثابت و متغیر برابر شود شما در نقطه BEP قرار گرفتهاید. در این شرایط شما هیچ سود یا ضرری نکردهاید و با تحلیل و برنامهریزی صحیح از بازار، میتوانید از این نقطه گذر کنید. برای محاسبه سود خود از سرمایهگذاری در ارزهای مختلف، باید با روشهای مختلف محاسبه BEP آشنا شوید.
نقطه سر به سر چیست؟
در دنیای ارز دیجیتال، سرمایهگذاران از روشها و تکنیکهای خاصی برای تحلیل و بررسی بازار و مشخص کردن سود خود استفاده میکنند. از این روشها میتوان به نسبت شارپ یا محاسبه نقطه BEP اشاره کرد. اما break even point چیست؟
به عنوان مثال، فرض کنید که میخواهید در زمینه ماینینگ بیت کوین فعالیت کنید. توجه داشته باشید که در این زمینه، شما باید تمام فعالیتهای خود را در نظر بگیرید و متوجه شوید که میزان سود و زیان شما بر اساس کارهایی که انجام میدهید، چه مقدار است. اگر مقداری که از فعالیتهای خود سود میگیرید، برابر با میزان زیان شما باشد، درآمدی نخواهید داشت و این موضوع به ضرر شما خواهد بود.
در حوزه مالی و حسابداری، هنگامی که هزینه کل شامل هزینههای متغیر و ثابت، با درآمد کل برابر شود، مفهوم نقطه سر به سر اتفاق افتاده است. در این نقطه، سرمایهگذار هیچ سود یا ضرری نمیکند و تمام هزینههای ضروری پوشش داده شدهاند. به بیانی دیگر، BEP مشخص کننده قیمت فروشی بوده که برای پوشش هزینه کل لازم است.
BEP ابزاری پرکاربرد در میان کارآفرینان، سرمایهگذاران و حسابداران برای تحلیل مالی است. محاسبه نقطه break even برای انواع کسب و کارها کاربرد داشته و میتوانند برای معاملات دنیای ارز دیجیتال نیز مفید باشد. هنگامی که یک شرکت یا معامله از این نقطه گذر کند، کسبوکار آنها به سودآوری رسیده است. اما قرار گرفتن در سطحی پایینتر از این نقطه به معنای ضرر خواهد بود. این ابزار به کسب و کارها کمک میکند تا با توجه به درآمد، هزینههای ثابت و متغیر، برنامهریزی دقیقی از شرایط خود داشته باشند.
نقطه سر به سر در دنیای ارزهای دیجیتال
تریدرها نیز میتوانند از این ابزار پرکاربرد برای مشخص کردن محدوده سود و زیان خود بهره ببرند. اگر شما قصد خرید تتر را داشته باشید، باید به قیمت تتر، هزینه کارمزد و سرمایه خود توجه کنید. با توجه به این مبالغ و استفاده از فرمول نقطه سر به سر، میتوانید زمان رسیدن به سود خود را محاسبه کرده و به تحلیل وضعیت موجود سود و زیان خود بپردازید. همچنین قادر هستید استراتژیهای معاملاتی ارز دیجیتال را بر اساس BEP طراحی کنید.
علاوه بر تریدرها، ماینرهای ارز دیجیتال نیز میتوانند از نقطه بریک ایون برای تشخیص سود یا زیان عملیات استخراج خود استفاده کنند. در این شرایط ماینرها باید هزینههای برق، دستگاه و سختافزارهای ضروری استخراج و قیمت فعلی ارز برای محاسبه BEP را در نظر بگیرند.
نحوه محاسبه نقطه سر به سر
روشهای مختلفی برای به دست آوردن نقطه BEP وجود دارد. استفاده از هر یک از این روشها، در موارد مختلف کاربرد دارد. به عنوان مثال برخی از این روشها را میتوان به نقطه سر به سر فروش کل، تعداد واحد کالای فروخته شده و قیمت سر به سر اشاره کرد. اولین قدم در آموزش محاسبه Break Even Point آشنایی با تعدادی از مفاهیم اولیه در این زمینه است.
- هزینه ثابت یا Fixed costs: هزینه ثابت به مبالغی گفته میشود که تحت تاثیر میزان واحدهای چگونگی محاسبه مارجین؟ فروش رفته تغییر نمیکند. Fixed costs همچنین شامل هزینه خدمات نیز میشود.
- حاشیه فروش یا Contribution Margin: حاشیه فروش مبلغی بوده که از کم کردن هزینههای متغیر یک کالا از قیمت فروش به دست میآید. محاسبه حاشیه فروش برای به دست آوردن نقطه سر به سر اقدامی ضروری است.
- نرخ حاشیه فروش یا Contribution Margin Ratio: با استفاده از این رقم میتوانید حاشیه فروش را به صورت درصدی از میزان فروش به ازای هر واحد به دست آورید.
- سود به دست آمده از نقطه BEP: شما زمانی به Break Even Point خواهید رسید که هزینه فروش با هزینههای ثابت و متغیر برابر باشد. هر فروشی فراتر از این نقطه به معنای سود خالص شما است.
محاسبه نقطه سر به سر با روش تعداد واحدهای فروش رفته
گام بعدی در آموزش محاسبه Break Even Point، شناخت رایجترین روش به دست آوردن نقطه بریک ایون است. در این فرمول باید هزینههای ثابت (Fixed costs) را بر حاشیه فروش (Contribution Margin) تقسیم کنید. برای به دست آوردن حاشیه فروش تنها کافی است که هزینه متغیر را از قیمت هر واحد یا درآمد هر واحد کم کنید.
محاسبه نقطه سر به سر بر اساس فروش کل
استفاده از این روش، در تقابل با روش محاسبه نقطه break even با اندازهگیری تعداد واحدهای فروش رفته، قرار دارد. در این روش برخلاف روش قبلی، معیار سنجش نقطه سر به سر، واحد پولی است. برای به دست آوردن مقدار BEP هزینه ثابت را بر حاشیه فروش تقسیم کنید.
نقطه سر به سر، ابزاری کاربردی در تحلیل تکنیکال
موفقیت در جهان دیجیتال، به عوامل مختلفی بستگی دارد. یکی از این عوامل، آشنایی با موارد مختلف موثر در میزان سود یا زیان است. از دیگر روشهای کسب موفقیت در دنیای ارز دیجیتال، میتوان به استفاده از ابزارهای مختلف مانند خط روند یا نقطه سر به سر در تحلیلهای تکنیکال اشاره کرد. یکی از اهداف بهرهمندی از این ابزارها پاسخ به سوالات عمده سرمایهگذاران است. به عنوان برخی از سوالاتی که مطرح میشوند، میتوان به موارد زیر اشاره کرد: چگونه سود خود را محاسبه کنیم؟ یا چگونه از ضرر جلوگیری کنیم؟ این سوالات را میتوان با استفاده از مفاهیم مختلف، توضیح داد.
با بررسی مواردی نظیر break even point، میتوانید به نتایج مناسبی برسید. با استفاده از این موضوع، تصمیمگیری مواردی نظیر استخراج یا چگونگی استخراج موارد مختلف را به سادگی انجام دهید.
یکی از این مفاهیم، نقطه بریک ایون است. با استفاده از مفهوم نقاط سر به سر، میتوان از وضعیت سود و زیان خود در بازار فعلی، اطلاع کافی پیدا کرد. پس از آشنایی با این مفهوم، میتوانید با توجه به درآمد به دست آمده و عوامل دیگر، استراتژی فروش خود را تنظیم کنید. در این صورت، امکان انجام معاملات موفق برای شما، بیشتر میشود. همچنین میتوانید میزان ضرر و زیان خود را کاهش دهید و رشد خوبی در جهان دیجیتال، داشته باشید.
محاسبه سوآپ فارکس - نحوه محاسبه سواپ در فارکس
یک مثال از محاسبۀ سوآپ برای جفت ارز AUDUSD در معامله ای با حجم یک لات (100000 دلار استرالیا) و نرخ برابری 0.9200.
در هنگام باز کردن یک معاملۀ خرید/فروش، ارز پایه خرید/فروخته می شود و عکس آن در مورد ارز مظنه رخ می دهد. زمانیکه جفت ارز AUDUSD در حال تمدید به روز بعد از است، نرخ های بهرۀ شبانۀ لیبور/لیبید (Libor/Libid ) متعلق به شرکت IFC Markets روی دلار آمریکا و نرخ بهرۀ سپرده/تسهیلات شبانۀ دلار استرالیا (Australian Dollar Overnight Deposit/Lending Rate) برای دلار استرالیا بکار گرفته می شوند.
Libor/Libid – لیبور/ لیبید، میانگین نرخ های بهرۀ سنگینِ تسهیلات/سپردۀ بین بانکی، بطور روزانه توسط اتحادیۀ بانکداری بریتانیا مشخص می شوند. از ماه مه سال 2013 نرخ های مربوط به دوره های زمانی متفاوت برای پنج ارز اصلی شامل فرانک سوئیس(CHF)، یورو(EUR)، پوند انگلیس(GBP)، ین ژاپن (JPY) و دلار آمریکا (USD) در مقیاس روزانه محاسبه می شوند.
Australian Dollar Overnight Lending/Deposit Rate – نرخ سپرده/تسهیلات شبانۀ دلار استرالیا، نرخ های بهرۀ فاینانس بین بانکی در استرالیا، با نرخ بهرۀ شبانۀ هدف بانک مرکزی استرالیا در ارتباط مستقیم قرار دارد.
نرخ های بهرۀ شبانۀ برای امروز ( 22 ژوئیه 2013) به قرار زیر هستند:
- تسهیلات دلار استرالیا : 2.70%
- سپرده گذاری دلار استرالیا: 2.50%
- تسهیلات دلار آمریکا: 0.12%
- سپرده گذاری دلار آمریکا: 0.0%
مشتری در تمدید یک معاملۀ خرید به روز بعد بابت خرید 100000 دلار استرالیا، نرخ بهرۀ سالیانۀ 2.50% را دریافت می کند که برابر است با 2500 دلار استرالیا در سال و یا 6.94 دلار استرالیا معادل (6.38 دلار آمریکا) در روز. همزمان، استقراض دلار آمریکا (که با نرخ مبادله ای کنونی برای 100000 دلار استرالیا برابر است با 92000 دلار آمریکا) مشتری را وادار می کند که 0.12% نرخ بهرۀ سالیانه بپردازد که برابر است با 110.4 دلار آمریکا در سال یا 0.31 دلار آمریکا در روز. شبکه ای از بدهی های متقابل، سود مثبتی برابر با 6.1 دلار آمریکا برای مشتری دارد که اگر مجدداً به واحدهای سوآپ محاسبه شود برابر با 0.61 (واحد - اعشار چهارم) می شود.
مشتری در تمدید یک معاملۀ فروش به روز بعد بابت استقراض 100000 دلار استرالیا، نرخ بهرۀ سالیانۀ 2.70% را پرداخت می کند که برابر است با 2700 دلار استرالیا در سال و یا 7.5 دلار استرالیا معادل (6.9 دلار آمریکا) در روز. همزمان، مشتری در خرید دلار آمریکا (که با نرخ مبادله ای کنونی برای 100000 دلار استرالیا برابر است با 92000 دلار آمریکا) هیچ مبلغی دریافت نمی کند چراکه نرخ لیبید کنونی برای دلار آمریکا بسیار به صفر نزدیک است. شبکه ای از بدهی های متقابل، ضرر منفی برابر با 6.9 دلار آمریکا برای مشتری دارد که اگر مجدداً به واحدهای سوآپ محاسبه شود برابر با منفی 0.69 (واحد - اعشار چهارم) می شود..
در عمل، بسیاری از شرکت ها حتی اگر از نرخ های بهرۀ شبانۀ بین بانکی استفاده کنند (که مطلوب ترین حالت برای مشتری است)، اغلب از مقادیر اولیه شان فاصله می گیرند و منفعت خودشان را اعمال می کنند که در برخی مواقع حتی از نرخ های بین بانکی نیز فراتر می رود. در نتیجه، شرایط سوآپ برای مشتری بدتر می شود که برابری واقعی بازار پول را از حالت طبیعی خود خارج می کند. کار سختی نیست که شرکت هایی را پیدا کنند که در مقایسه با شرایط ارائه شده از سوی شرکت IFC Markets، برای تمام گروه های ابزارهای تجاری هزینه های تمدید با مطلوبیت بسیار کمتر را ارائه می دهند.
یکی از همین شرکت ها در مورد جفت ارز AUDUSD و در همان روز کاری، سوآپ برای معاملات خرید را در 0.34 واحد و برای معاملات فروش در منفی 1.5 واحد در نظر گرفته است. اگر این ارقام با مثال فوق مقایسه شوند مشخص می شود که شرایط برای مشتری تا دو برابر بدتر شده است. اگر معامله برای یک مدت زمانی قابل توجه باز بماند اختلاف بین شرایط سوآپ نمود بسیار واضحی پیدا خواهند کرد. تصور کنید که معامله در طی یک ماه سی بار تمدید شود. در این صورت مشتری اگر مشتری شرکت IFC Markets باشد بابت یک معاملۀ خرید (100000 دلار استرالیا) در مجموع 183 دلار آمریکا دریافت می کند و بابت یک معاملۀ فروش، 207 دلار از دست می دهد (با فرض اینکه نرخ های بهره و نرخ مبادلات تغییر نکنند). اما اگر همین معامله به مدت سی روز تحت شرایطی باشد که طبق آنچه که در بالا گفته شد از "مطلوبیت کمتری" برخوردار است در آن صورت به ازای معاملۀ خرید در مجموع 102 دلار آمریکا دریافت می کند و به ازای معاملۀ خرید 450 دلار آمریکا از دست می دهد (با فرض اینکه نرخ های بهره و نرخ مبادله ای تغییر نکنند).
دیدگاه شما